۱۳۸۷ آذر ۲۴, یکشنبه

نغمه و وبلاگ

دو هفته دیگه به کی بگم کاش اینجا بودی و از پشت بغلم میکردی؟ و اون دلداریم بده، از الان دلشوره .پریود. این ماهمو دارم.

حدود هفت سال پیش بود که یه شب با سمانه(دلم تنگ شده خیلی) چت می کردم آدرس وبلاگ خورشید خانوم رو بهم گفت ومن که همه اینترنت رفتنم تو چت یاهو و ایران کلیک و بدهی میگذشت (اونم از نوع مثبتش) بعد اون تبدیل به وبلاگ خوندن و نوشتن گذشت. الان فکر می کنم اگه وبلاگ نبود من چه طرز فکری داشتم الان؟ میترسم از فکر کردن به خودم بدون چیز هایی که تو این محیط مجازی یاد گرفتم. البته تو این چند سال آشنایی با امید خیلی کم می خوندم و بیشتر به خاطر .فیل.تر. و نداشتن علاقه به فیلتر شکن . خدا آفریننده گودر عزیز را بیامرزد که نجاتم داده . هر بار که میومدم اینجا می دیدم که یکی از وبلاگ نویسهای خوب رفت از این کشور نفرین شده. گودر یه عیب داره که لینکدونی بقیه رو نمیتونم ببینم . من لیست Favorite چند سال پیشمو می خوام.

امروز تو یه وبلاگ لینک فروغ رو دیدم و یادم اومد که چند سال پیش چقدر از نوشته هاش انرژی میگرفتم. از همان چیزی که خودش استقلال مردانه بهش میگه من لذت میبردم.

چند روز پیش یکی از دوستای گلم زنگ زد برای خداحافظی و رفت به بلاد کفر!!! دلم گرفت از رفتنش ولی بهش گفتم تا میتونی مقاومت کن و بر نگرد. کاش من هم میتونستم. تمام انگیزهام برا ارشد خوندن اینه که یه دانشگاه خوب قبول شم و فضاحت لیسانس رو پاک کنم و بتونم اپلای کنم . من که پول ندارم مجبورم. نمیتونم پدر مادرمو درک کنم که برا ازدواج شاید کمکم کنم ولی برا رفتن از کشوری که نفس کشیدن توش برام سخت شده حاضر نیستن حتا تو حرف حمایتم کنن.

خیلی عجیبه وقتی که حالم خوب نبود دوستام کنارم بودن. بعد که دیدن با یه عشق تازه اوضاع بهتره ، ناراحتیشونو می دیدم. وقتی دیدن برای به هم رسیدن با امید مشکلاتی داریم دلداریم می دادن ولی الان که فکر میکنن همه چی روبراهه از این موضوع خوشحال نیستن. فعلن همه چی بین ما به هم خورده و بهتون نمیگم . من دختر دیگه دختر 20 ساله نیستم. این دفعه خودم تنهایی میتونم.