۱۳۸۷ مرداد ۴, جمعه

دلتنگی

به هر کی که میشد زنگ زدم و همه کار داشتن.شمال بودن.برنامه داشتن....
من تنهام و این تقصیر تو هست. دیگه هیچ کس برام نمونده . هیچ کس...
ناهار قرار بود برم پیش شقایق ولی اونم پیچوندم . چند روزه که می خوام برم پیشش ولی نتونستم . نمی خوام فکر کنه تنها شدم و بیکس یاد اون افتادام.